پس از بريدن از گذشته و آينده، " من " صوفي باقي ميماند، بدون خواست، در اين حال " من " (که پاي بر سر دنيا و آخرت گذارده است) در آستانة " دلآگاهي " قرار ميگيرد و به اين واقعيت توجه پيدا ميکند که وسعت دايره دل چه بي حد است، که محدث را در آن اثر نبوَد، لاجرم همه قديم بيند، و چون بايزيد گويد: " سبحاني ما اعظم شأني " و زماني حلاج وار " انالحق " سر دهد. در اين حال موحد به توحيد " لا اله الا انا " است. |